آخر هر چی وبلاگ کف بر می شی...

بوتر یاهو کامپیوتر و...

آخر هر چی وبلاگ کف بر می شی...

بوتر یاهو کامپیوتر و...

شهریار۲

shahriyar

قسمت دوم در ارشیو  یا اینجا رو کلیک کن 

وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا

1

جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد

2

ستایش مر خدا را شاید و شکر و سپاس او را

3

گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر

4

روی در کعبه این کاخ کبود آمده ایم

5

دلم جواب بلی می دهد صلای تو را

6

نامه زد بوم از خراسانم که گلشن نیز رفت

7

ای خدا هر خبری می شنویم

8

فـَرخا چونی و چون می چرخدت ایام عمر

9

نگاهی کرده در آفاق و ماهی کرده ام پیدا

10

دوستانم ناخلف انگاشتند

11

دلها که آرزوی امام رضا کنند

12

هرکه نه در سایه ایمان شود

13

ای کعبه دری  باز به روی دل ما کن

14

کوره ی عشق بیفروز که کانون باشی

15

چه جای سر اگر سرور نباشد

16

خبر وای به سر وقت من آمد شب دوش

17

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

18

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم

19

آن را که خواندی ای دل غافل حبیب من

20

قمار عاشقان بُردی ندارد از نَـداران پرس

21

تا باد صبا کوی تو اش دسترس افتاد

22

ای فلک خون دل از خوان تو نان، ما را بس

23

شب است و چشم من و شمع اشک بارانند

24

چند بارد غم دنیا به تن تنهایی

25

الا ای نوگل رعنا که رَشک شاخ شمشادی

26

تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود

27

باز پیرانه سرم عشق تو در یاد آمد

28

آوخ آن وحشی غزال دل شکار از من رمید

29

شب است و چشم به راه ستاره ی سحرم

30

یارب آن یوسف گمگشده به من باز رسان

31

ابدیت که به هر جلوه تجلا می کرد

32

ستون عرش خدا قائم از قیام محمد

33

نیما! غم دل گو که غریبانه بگرییم

34

هنوز هست به گوشم صدای سبحانی

35

گذار آرد مه من گاه گه از اشتباه اینجا

36

ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد

37

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی

38

بهار آمد و فرخ فرح، فراز آورد

39

بنال ای نی که من غم دارم امشب

40

مرا هر گه بهار آید به خاطر یاد یار آرد

41

به دوش ِ دل ز غم عشق بارها دارم

42

نفسی داشتم و ناله و شیون کردم

43

ماه من! چهره برافروز که آمد شب عید

44

ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی

45

سر بر آرید حریفان که سبویی بزنیم

46

مرا ندیده برفتی، ندیده ام بگرفتی

47

صحنه آفاق چون تو ماه ندارد

48

تا نپنداری که من سر پیچم از پیمان پیر

49

سری به سینه خود تا صفا توانی یافت

50

دامن مکش به ناز، که هجران کشیده ام

51

آسمان خود خبر از عالم درویشان است

52

تا جلوه کرد طلعت ساقی به جام ما

53

سر خوش آنان که سر خیره به خمخانه زدند

54

منم که شعر و تغزل پناهگاه من است

55

رقیبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شد

56

بود آیا که در صلح وصفا بگشایند

57

همدمان یارب کجا رفتند و یاران را چه شد

58

آنان که سرمه از رد ِ پای شما کنند

59

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

60

گر گوش مال عشق نبودی به ساز من

61

آمد بهار و لاله شد از ژاله پر ز می

62

کوی میخانه ما آب و هوایی دارد

63

رو به هر قبله که کردم، صنما سوی تو بود

64

خیز تا خیمه ی عزلت به خرابات بریم

65

هر رایت از تو دیدم بود از بلندی آیت

66

از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل

67

چشم  و ابروی تو تا تیر و کمانی دارد

68

اسم اعظم باز گردد با سلیمان غم مخور

69

قسمت دوم در ارشیو  یا اینجا رو کلیک کن

شهریار

نه غمی می رود و نی هوسی می آید

70

نه از این ورطه نجاتی که کناری گیرند

71

تا بود خون جگر خوان جهان این همه نیست

72

باغ ها خلوت و خالی است کجایی بلبل

73

به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ

74

رسیدم در تو و دستت ز دامن برنمی دارم

75

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی

76

محرم آمد و نو کرد درد و داغ حسین

77

سالها دخمه ی خود ظلمت زندان کردم

78

ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است

79

کس نیست در این گوشه فراموش تر از من

80

پرتو ذات ازل را دو جهان ذراتند

81

کاش پیوسته گل و سبزه وصحرا باشد

82

در بهاران سری از خاک برون آوردن

83

الا ای هدهد تخت سلیمان

84

مستمندم بسته ی زنجیر و زندان، یا علی

85

گران سِـیرش مبین قاصد که بی پایان بود راهش

86

ره گشودم در دل از بیگانگی با آشنایی

87

عجب پایی گریزان دارد این عمر

88

ای تو دیوانه که هر بیتش یکی دنیا غزل

89

ندانم این جهان یا آن جهان به

90

عمر بگذشت به کوچیدن ایامی چند

91

بگشا بر رخ می خواره دَری بهتر از این

92

ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی

93

شب به هم درشکند زلف چلیـپایی را

94

اگر خورشید شد خاموش ماه و اختری هم هست

95

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

96

عجین تن نِـیی کز ماء و تینی

97

زندگی خسته کند گر همه یکسان گذرد

98

در قفسم حوصله سر می رود

99

جهان من همه آیینه و عشق است آیینم

100

هر دمم دیده به دیدار عزیزی بگشاید

101

سِـر سودای تو در هیچ سری نیست که نیست

102

هدهد بیا به شهر صبا می فرستمت

103

با تو گر عشق ندادند گناه من نیست

104

از من چه طالعی است که با این شتاب عمر

105

تسلیم شو که حکم قضا می توان شنید

106

عاشقی درد است و درمان  نیز هم

107

آنجا که به شمشیر جفای تو بمیرم

108

چه گزارشی است یارب به تغنی نوایی

109

نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی

110

آفتاب تو ام از روزن دل می تابد

111

پاشو ای  مست که دنیا همه دیوانه ی توست

112

از این شیطان که من دیدم ، کسی جان در نخواهد برد

113

پیمانه الستم پیموده شور ومستی

114

داغ یارانم به جان تازد که یاران را چه شد

115

آفرینش کتاب حکمت اوست

116

حافظا باز از تو استدعای همت می کنم

117

بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد

118

تویی که جوهر جانی و جان هر دو جهانی

119

گفتی تو هم به مجلس اغیار می روی

120

ای هدهد از سریر سلیمان ما بگو

121

درس عشقی که شد از عهد دبستان از بر

122

گل و شمعم به مزار دل خونین آمد

123

دوشم چه خواب خوش که شب غم سر آمدی

124

از متن جمال تو کجا دیده شود سیر

125

زدی حلقه ام بر در آشنایی

126

تنیده دور و بر جان من طناب تنم

127

عشق باز آی که جانی به تنم باز آید

128

گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم

129

سلطان قضا صولتی از سلطنت اوست

130

برداشت پرده شمعم و پروانه پر گرفت

131

سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند

132

چند بیداد کنی دادم کن

133

ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو

134

شب چراغ خلوت شب زنده دارانم چو شمع

135

هاتفم زیر لبی گاه صدا می گوید

136

بجهیم از خود و در جبهه بجوییم خدا را

137

ای بر سریر ملک ازل تا ابد خدا

138

سعدیا! از باب عشقت در گلستان آمدیم

139

عمر دنیا به سر آمد که صبا می میرد

140