آخر هر چی وبلاگ کف بر می شی...

بوتر یاهو کامپیوتر و...

آخر هر چی وبلاگ کف بر می شی...

بوتر یاهو کامپیوتر و...

مزاحم تلفنی

برای کوش دادن به مزاحم تلفنی کافی است روی ان کلیک کرده و۳۰ثانیه صبر کنید تا در مدیا پلیر پخش شود.........در صورت بروز خطا اشکال از سرور است ساعات یا روز دیکر امتحان کنید

مزاحم تلفنی یک                   مزاحم تلفنی دو                    مزاحم تلفنی سه

مزاحم تلفنی چهار                 مزاحم تلفنی پنج                  مزاحم تلفنی شش

مزاحم تلفنی هفت                مزاح تلفنی هشت                 مزاحم تلفنی نه 

مزاحم تلفنی ده                    مزاحم تلفنی یازده                  مزاحم تلفنی دوازده


شعر


 افسانه ی حیات چیزی جز این نبود.....

یا مرگ ارزو........

یا ارزوی مرگ.....
به کارگه کوزه گری رفتم دوش

دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش

کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
 
نقش کردم رخ زیبای تو در خانه ی دل
خانه ویران شد و این نقش به دیوار بماند
 
افسوس که آنچه برده ام باختنی است
بشناخته ها تمام نشناختنی است

برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت

بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است
 

علی را وصف کردن کار ما نیست

چه وصف شهگدایان را روا نیست

اگر مهر علی در دل نباشد

از آن دل خالق یکتا رضا نیست
 
ما قلمهاییم در دست ولی     کز لب ما می چکد ذکر علی
 

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است

بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

ما در ره عشق تو اسیران بلاییم

کس نیست چنین عا شق و دیوانه که ماییم
 
هر که خواهد همنشینی با خدا
او نشیند در حضور اولیا

چون شوی دور از حضور اولیا

در حقیقت گشته ای دور از خدا
 
حال تو دانند یک یک مو به مو
زانکه پر هستند از اسرار هو

عارفان که جام حق نوشیده اند

رازها دانسته و پوشیده اند

هر که را اسرار حق آموختند

مُهر کردند و دهانش دوختند

بر لبش قفل است و در دل رازها

لب خموش و دل پر از آوازها

آن که کف را دید، سرّ گویان شود

وانکه دریا دید، او حیران شود

آن که کف را دید آید در سخن

وانکه دریا دید شد بی ما و من
 
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
 
ذکر تو مرا مونس یارست به شب     در ذکر تواَم هیچ نیاساید لب
 
در دل، به جز خدا نگنجد
چون او گنجد هوا نگنجد

در خلوت خاصّ حضرت دوست      بیگانه و آشنا نگنجد
 
این دل که تو داری همه از آهن و سنگ است
دیوانه تو کی پی نام و پی ننگ است

تنها نه ملنگ است که از ساز تو رقصد

عالم همه از ساز تو در رقص ملنگ است
 
گویند جماعتی علی اللّه هست
در مملکتِ وجود،شاهنشاه هست


از مـن رمقی بـه سعی سـاقی مانده است

وز صحبت خلق بی وفایی مانده است

از بـاده دوشــین قــدحی بـیش نــمـاند

از عـمر نـدانم که چه باقی مانده است
 افسوس که نامه جوانی طی شد،
و آن تازه بهار زندگانی دی شد،
حالی که ورا نام جوانی گفتند،
معلوم نشد که او کی آمد کی شد!

باللّه علی نیست خدا مظهر اوست
از سرّ زمین و آسمان آگاه هست