موضوع انشاء : پدر خود را توصیف کنید ...
پدر من بسیار زحمتکش است و از صبح تا شب در حال کشیدن زحمت است ! مادرم همیشه میگوید پدرت خیلی جاکش است ! من معنی اش را نمیدانم ولی فکر میکنم مادرم هم خیلی قدر پدرم را میداند ! پدرم خیلی قوی میباشد یک بار که مادرم به مسافرت رفته بود دختری را که در حال فرار بود دستگیر کرد و به خانه آورد و به من گفت که فردا صبح او را تحویل خواهد داد ! پدرم خیلی مهربان است و مرا خیلی کتک میزند ! یک بار که من با تیغ ریش تراشی پدرم سیب پوست می کندم بغلم را زدم پدرم خیلی عصبانی شد و با لقد به صورت من کوبید ! پدر من بسیار تحصیل کرده میباشد و تا دوم راهنمایی درس خوانده میباشد و پدر بزرگم همیشه به من میگوید در خاندان ترک زاده تبریزی فقط پدر تو موفق شده دبستان را تمام کند ! مادر من همیشه در حال گریه میباشد ! من فکر میکنم او از دوری پدرم اینقدر ناراحت است چون پدرم شبها تا دیروقت در کار میباشد ! پدر من در درسهایم به من خیلی کمک میکند و به من خیلی دیکته میگوید و من خیلی خوشحالم که پدرم نمیتواند دیکته ای را که خودش گفته صحیح کند ! شغل پدر من آزاد است او صبح ها در باشگاه بیلیارد مشغول کردن توپ در سولاخ میباشد و شب ها با دوستانش در حال الواتی میباشد ! پدر یک فعال سیاسی است و شبها با یکی از دوستانش اعلامیه میچسبانند البته من هنوز متوجه نشده ام چرا از این اعلامیه ها روی در هر خانه ده دوازده تا میچسبانند ! البته تازگی ها پدرم از لای در می اندازد ! من همیشه دوست دارم مثل پدرم شوم و من بسیار پدرم را دوست میدارم و این بود انشاء من ...
و من هنوز می نویسم....
وعشق،نیروی معجزه ی زندگانی است
که خون وتپش راهماره
در دهلیز قلب،همگون می کند!
وشباهنگام
رگ ها را
با چلچراغ خویش
به سرخ راه حیات
بدل می سازد
تا در سپاه رگ ها نیز
خورشید زندگی بدرخشد
وروز جاودانگی
آغاز شود
که عشق،نیروی معجزه گر قهاری ست!