رمضان، ماه روزه و ماه نهم از ماههاى قمرى بین شعبان و شوال است، رمضان در لغتبه معناى تابش گرما و شدت تابش خورشید است. بعضى گویند رمضان به معنى سنگ گرم است که از سنگ گرم، پاى روندگان مىسوزد و شاید ماخوذ از «رمض» باشد که به معنى سوختن است چون ماه صیام گناهان را مىسوزاند به این خاطر، بدین اسم موسوم شده است زیرا ماه رمضان موجب سوختگى و تکلیف نفس است. اما صوم و روزه که در این ماه تکلیف شرعى مسلمانان است عبارت است از احتراز از خوردن و آشامیدن و مفطرات دیگر از طلوع صبح تا غروب.
در قرآن مجید یک بار «رمضان» و چهارده بار صوم و صیام و صائمین و صائمات ... آمده است.
شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن ... ماه رمضان است که در آن فرو فرستاده شد قرآن ... دستور روزه در آیه 179 سوره بقره طرح شده است: یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون.
از همان آغاز که رودکى پدر شعر فارسى، بلند بناى کاخ ادب را برافراشت، مفردات روزه، رمضان، صوم و صیام در آیینه شعر فارسى انعکاس یافتند. این انعکاس در تمامى انواع شعر مدحى، اخلاقى، تعلیمى، غنایى و رثا دیده مىشود. در شعر شاعران دوره اول، کاربردها سطحى است و از اعلام ماه رمضان یا عید رمضان و مبارک باد گفتن آن فراتر نمىرود:
روزه به پایان رسید و آمد نو عید هر روز بر آسمانتباد امروزا
(رودکى)
همان بر دل هر کسى بوده دوست نماز شب و روزه آیین اوست
(فردوسى 203/3)
بر آمدن عید و برون رفتن روزه ساقى بدهم باده بر باغ و به سبزه
(منوچهرى به نقل از دهخدا)
عید قربان بر او مبارک باد هم بر آنسان که بود عید صیام
(فرخى به نقل از دهخدا)
جاهش زد هر چون مه عید از صف نجوم ذاتش زخلقت چون شب قدر از مه صیام گر در مه صیام شود خوانده این مدیح بر تو به خیر باد مدیح و مه صیام
(به نقل از دهخدا)
خجسته باد و مبارک قدوم ماه صیام بر اولیاء و احباى شهریار نام
(نزارى به نقل از دهخدا)
نزد خداوند عرش بادا مقبول طاعتخیر تو و صیام و قیامت
(مسعود سعد به نقل از دهخدا)
روزه دار و به دیگران بخوران نه مخور روز و شب شکم بدران
(به نقل از دهخدا)
دیدگاه ناصر خسرو شاعر تعلیمى و دینى مذهبى اسماعیلیه از شاعران پیشین فراتر مىرود وى اگر چه پرسشى را که از مستنصر بالله درباره روزه و دیگر احکام شریعت مىکند بىجواب مىگذارد:
و آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت کاین پنج نماز از چه سبب گشت مقرر؟ و ز روزه که فرمودش ماه نهم از سال و زحال زکات درم و زر مدور ...
(ناصر خسرو ص 512)
اما مخاطب خود را به تامل درباره این حکم عبادى فرا خوانده مىگوید:
چون روزه ندانى که چه چیزى است چه سود است بیهوده همه روز تو را بودن ناهار
(ناصر خسرو ص 165)
همه پارسایى نه روزه است و زهد نه اندر فزونى نماز و دعاست
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
از نماز و روزه تو هیچ نگشاید تو را خواه کن خواهى مکن، من با تو گفتم راستى
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
تا نپذیرد ز توى زى خداى نیست پذیرفته صلاة و صیام
(ناصر خسرو به نقل از دهخدا)
سوى بهشت عدن یکى نردبان کنم یک پایه از صلات و دگر پایه از صیام
(ناصر خسرو ص 58)
خاقانى شاعر تعلیمى علاوه بر آن که در شعر خود از مفردات صوم و صیام سود جسته است و صیام را از بهترین سکنات نفس دانسته است:
از جسم بهترین حرکاتى صلاة دان وز نفس بهترین سکناتى صیام دان
(خاقانى)
به خاطر آشنایى با عقاید ترسایى و دین مسیحیت از «روزه مریم» «صوم العذرا» یاد مىکند. روزه مریم یا صوم مریم که در آیه 27 سوره مریم آمده است: «فقولى انى نذرت للرحمن صوما فلن اکلم الیوم انسیا: پس بگو بدرستى که من نذر کردم براى خداى بخشنده روزه، پس سخن نمىکنم امروز آدمى را.
آن است که بعد از ولادت عیسى(ع) مریم نذر کرد که روزه بدارد و یک روز تمام با کسى سخن نگفت: چون قوم از وى سخنها پرسیدن گرفتند فقط اشاره به کودک کرد که در گهواره بود و عیسى(ع) گفت: انى عبد الله اتانى الکتاب و جعلنى نبیا: گفت: به درستى که منم بنده خدا، مرا کتاب داده و پیغمبر گردانیده است.
نسطوریه، روزه مریم را هنوز به نام صوم مارت مریم نگاه مىدارند و آن در دوشنبه بعد از عید بسبار نسطورى آغاز مىشود و در روز عید میلاد تمام مىشود:
چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه که مریم عور بود و روح تنها چه بود آن نطق عیسى وقت میلاد چه بود آن صوم مریم گاه اصغا
(خاقانى ص 27)
در توحید و معراج حضرت ختمى مرتبت گوید:
دل گرسنه در آمد بر خوان کائنات چون شبهتى بدید برون رفت ناشتا مریم گشاده روزه و عیسى ببسته نطق کو در سخن گشاده سر سفره سخا...
(خاقانى ص 5)
و در واقعه حبس و عزلتخود گوید:
روزه کردم نذر چون مریم که هم مریم صفاست خاطر روح القدس پیوند عیسى زاى من نیستبر من روزه در بیمارى دل زان مرا روزه باطل مىکند اشک دهن آلاى من اشک چشم در دهان افتد گه افتد افطار از آنک جز که آب گرم چیزى نگذرد بر ناى من
(خاقانى صص 31، 322)
نظامى گنجوى نیز در مثنوى خسرو و شیرین در بیان مرگ مریم، روزه مریم را یاد مىکند:
چون مریم، روزه مریم نگه داشت دهان در بست از آن شکر که شه داشت
(خسرو و شیرین ص 288)
مولانا در کلیات شمس، روزه مریم را براى نفس شکمخوار توصیه مىکند:
باز رهان خلق را از سر و از سر کشى اى که درون دلى چند ز دل، درکشى... نفس شکمخوار را روزه مریم دهى تا سوى بهرام عشق مرکب لاغر کشى
(کلیات شمس جزو ششم ص 241)
و در موردى دیگر گوید:
روزه مریم مرا، خوان مسیحیت نوا ترکنم از فرات تو، امشب خشک نانه
(کلیات شمس جزو پنجم ص 222)
صوم العذارا نیز ترکیبى است که یک بار در دیوان خاقانى دیده مىشود، بنا به ترجمه و شرح مینورسکى در قصیده مسیحیت، صوم العذارا را شروع آن روز دوشنبه بعد از عید تجلى است و سه روز طول مىکشد و عبادیان و مسیحیان عرب آن را به یاد دوشیزگان نصارى مىگیرند که روزه، آنها را از اسارت پادشاه حیره المنذر رهایى بخشید منذر از امسا چهار صد دختر برد و به عنوان قربانى به عزه از اصنام جاهلى تقدیم کرد. در شرح شیخ آذرى صوم العذارا به معنى روزه دختران بکر آمده که به متابعت مریم در هیکل نشینند تا روز وفات.
به خمسین و به دنح و لیلة الفظر به عید الهیکل و صوم العذارا
(خاقانى ص 28)
خاقانى از مضمون روزه گرفتن و افطار کردن، در شعر غنایى، مدحى و رثایى نیز سود جسته است، در شعر غنایى مىگوید:
عشق آتشى است کاتش دوزخ غذاى اوست پس عشق روزهدار و تو در دوزخ هوا
(خاقانى ص 205)
و در شعر مدحى مىگوید:
تا به رویش گرفتهام روزه جز به یادش نکردهام افطار
(خاقانى ص 205)
و در شعر رثایى، روزه گرفتن را به معنى ترک و قطع علاقه به کار برده است آنجا که از زبان امیر رشید الدین فرزند در گذشتهاش مىگوید:
من کنون روزه جاوید گرفتم زجهان گر شما در هوس عید بقایید همه
(خاقانى ص 409)
و باز در مرثیه او مىگوید:
ز این دونان فلک از خوانچه دونان بینند تا نبینم که دهان از پى خور بگشایید. از طرب روزه بگیرید و به خون ریز سرشک نه به خوان ریزه این خوان چه زر بگشایید
(خاقانى ص 158)
در آثار سعدى شاعر معرفت و اخلاق نیز توجه به روزه و شرایط آن دیده مىشود. در یک مورد شاعر، توجه کامل به خدا را مطرح کرده و روزه و عبادتى را که ریا و سمعهاى در آن طرح شود مطرود مىداند:
شنیدم که نابالغى روزه داشت به صد محنت آورد روزى به چاشت... پدر دیده بوسید و مادر سرش فشاندند بادام و زر بر سرش چو بر وى گذر کرد یک نیمه روز فتاد اندرو ز آتش معده سوز به دل گفت اگر لقمه چندى خورم چه داند پدر غیب یا مادرم چون روى پسر در پدرم بود و قوم نهان خورد و پیدا به سر برد صوم که داند چون در بند حق نیستى اگر بى وضو در نماز ایستى
(بوستان ص 273)
و در موردى دیگر تهمت و غیبت را از مبطلات روزه دانسته، مىگوید:
به طفلى درم رغبت روزه خاست ندانستى چپ کدام است و راست یکى عابد از پارسایان کوى همى شستن آموختم دست و روى که بسم الله اول به سنتبگوى دوم نیت آور سوم کف بشوى پس آنگه دهن شوى و بینى سه بار مناخر به انگشت کوچک بخار به سبابه دندان پیشین بمال که نهى است در روزه بعد از زوال وزان پس سه مشبت آب بر روى زن ز رستنگه موى سر تا ذقن در دستها تا به مرفق بشوى ز تسبیح و ذکر آنچه دانى بگوى دگر مسح سر بعد از آن غسل پاى همین است و ختمش به نام خدا کس از من نداند در این شیوه به نبینى که فرتوت شد پیر ده شنید این سخن دهخداى قدیم بشورید و گفت اى خبیث رجیم نه مسواک در روزه گفتى خطاست بنى آدم مرده خوردن رواست دهن گوز ناگفتنىها نخست بشوى، آنکه از خور دنیا بهشت
(بوستان ص 292)
و در جاى دیگر مىگوید:
به سرهنگ سلطان چنین گفت زن که خیز اى مبارک در رزق زن برو تاز خوانت نصیبى دهند که فرزند کانت نظر بررهند بگفتا بود مطبخ امروز سرد که سلطان به شب نیت روزه کرد زن از ناامیدى سرانداخت پیش همى گفتبا خود دل از فاقه ریش که سلطان از این روزه گویى چه خواست که افطار و عید طفلان ماست خورنده که خیرش بر آید زدست به از صائم الدهر دنیا پرست مسلم کسى را بود روزه داشت که درماندهاى را دهد نان چاشت و گرنه چه لازم که سعیى برى ز خود باز گیرى و هم خورى
(بوستان ص 204)
و در قصیدهاى از تودیع ماه رمضان، بار بر دل دارد و مىگوید:
برگ تحویل مىکند رمضان بار تودیع بر دل اخوان یار نادیده سیر زود برفت دیر ننشست نازنین مهمان غادرالحب صحبة الاحباب فارق الخل عشرة الخلان ماه فرخنده روى بر پیچید و علیک السلام یا رمضان الوداع اى زمان طاعت و خیر مجلس ذکر و محفل قرآن مهر فرمان ایزدى بر لب نفس در بند و دیو در زندان تا دگر روز، با حبان آید بس بگردد به گونه گونه جهان بلبلى زار زار مىنالید بر فراق بهار وقتخزان گفتم اندوه مبرکه باز آید روزه نو روز و لاله و ریحان گفت ترسیم بقا وفا نکند ور نه هر سال گل دهد بستان روزه بسیار و عید خواهد بود تیرماه و بهار و تابستان تا که در منزل حیات بود سال دیگر که در غریبستان...
(قصاید سعدى 722)
در شعر غنایى نیز سعدى از مضمون روزه و ماه نو بى بهره نبوده و هلال ابروى دوست را هلال عید خود یافته است:
هر که را خاطر به روى دوست رغبت مىکند بس پریشانى بباید بردنش چون موى دوست دیگران را عید اگر فرداست ما را از این دهست روزه داران ماه نو ببینند و ما ابروى دوست
(غزلیات سعدى ص 388)
اما بهترین مضامین و عمیقترین مفاهیم در کلیات شمس به چشم مىخورد.
شاعر شوریده مکتب عرفان با شریعت پیوند ناگسستنى دارد از این رو با حلول ماه رمضان ماه معراج آدمى، ماه پرورش عیسى روح، ماه بریدن از نان و رسیدن به جانان به وجد درمىآید:
ماه رمضان آمد اى یار قمر سیما بر بند سر سفره بگشاى ره بالا اى یاوه هر جایى، وقتست که باز آیى بنگر سوى حلوایى تا کى طلبى حلوا... مرغت ز خور و هیضه، ماندهست درین بیضه بیرون شو از این بیضه تا باز شود پرها بر یاد لب دلبر خشکست لب مهتر خوش با شکم خالى مىنالد چون سرنا خالى شو و خالى به لب بر لب نایى نه چون نى زدمش پر شو و آنگاه شکر مىخا... گر تو به زیان کردى آخر چه زیان کردى کو سفره نان افزا کو دلبر جان افزا از درد به صاف آییم و زصاف به قاف آییم کز قاف صیام اى جان، عصفور شود عنقا صفراى صیام ار چه، سوداى سفر افزاید لیکن ز چنین سودا یابند ید بیضا هر سال نه جوها را مىپاک کند از گل تا آب روان گردد تا کشتشود خضرا بر جوى کنان تو هم، ایثار کن این نان را تا آب حیات آید تا زنده شود اجزا... بستیم در دوزخ یعنى طمع خوردن بگشاى در جنتیعنى که دل روشن بس خدمتخر کردى بس کاه و جوش بردى در خدمت عیسى هم باید مددى کردن تا سفره و نان بینى کى جان و جهان بینى رو جان و جهان را جو، اى جان و جهان من اینها همه رفت اى جان بنگر سوى محتاجان بى برگ شدیم آخر چون گل ز دى و بهمن سیریم ازین خرمن، زین گندم وزین ارزن بى سنبله و میزان، اى ماه تو کن خرمن ...
(کلیات شمس جزء هفتم صص 92، 91)
در غزلى دیگر ماه رمضان را موجب قلب ضلالت و رسیدن به لشکر ایمان، ماه حیات جان، ماه صبر، ماه نزول قرآن، عروج روح و ماه دریده شدن پردههاى ظلمت و پیوستن به ملائکه و مقربین مىخواند:
آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید دستبدار از طعام مایده جان رسید جان ز قطعیتبرست، دست طبیعتببست قلب ضلالتشکست لشکر ایمان رسید لشکر «والعادیات» (1) دستبه یغما نهاد ز آتش «و الموریات» (2) نفس به افغان رسید البقره راستبود موسى عمران نمود مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید روزه چون قربان ماست زندگى جان ماست تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید صبر چو ابریستخوش، حکمتبارد ازو زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید(3) نفس چون محتاج شد روح به معراج شد چون در زندان شکست جان بر جانان رسید پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید زود از این چاه تن دستبزن در رسن برسر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید عیسى چو از خر برست گشت دعایش قبول دستبشو کز فلک، مایده و خوان رسید دست و دهان را بشو، نه بخور و نى بگو آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید
(کلیات شمس جزو دوم ص 198)
مولانا روزه را مادرى مىداند که کریمانه به سوى اطفال خویش آمده است پس نباید دامان چنین مادرى را آسان از دست فرو هشت:
سوى اطفال بیامد به کرم مادر روزه مهل اى طفل به سستى طرف چادر روزه بنگر روى ظریفش بخور آن شیر لطیفش به همان کوى وطن کن، بنشین بر در روزه بنگر دست رضا را که بهاریستخدا را بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه هلهاى غنچه نازان، چه ضعیفى و چه یازان چون رسن باز بهارى بجه از خیبر روزه تو گلا غرقه خونى چیى دلخوش و خندان مگر اسحاق خلیلى خوشى از خنجر روزه ز چیى عاشق نانى، بنگر تازه جهانى بستان گندم جانى هله از بیدر روزه
(کلیات شمس، جزو پنجم)
در این ماه که مهمان خدا هستیم، درهاى دوزخ بسته و درهاى بهشتبه رویمان باز خواهد شد:
دلا در روزه مهمان خدایى طعام آسمانى را سرایى درین مه چون در دوزخ ببندى هزاران در ز جنتبرگشایى... (4)
(کلیات شمس جزو ششم صص 35 و 361)