آخر هر چی وبلاگ کف بر می شی...

بوتر یاهو کامپیوتر و...

آخر هر چی وبلاگ کف بر می شی...

بوتر یاهو کامپیوتر و...

بازم انشای من !

من بچه بودم کلی انشا مینوشتم ! حتی وقتی کلاس حساب داشتیم فقط من انشا می نوشتم . معلم بیچاره موضوع نداشت بده به من . ولی من بازم می نوشتم . و باز هم می نوشتم ...

موضوع انشاء : پدر خود را توصیف کنید ...

پدر من بسیار زحمتکش است و از صبح تا شب در حال کشیدن زحمت است ! مادرم همیشه میگوید پدرت خیلی جاکش است ! من معنی اش را نمیدانم ولی فکر میکنم مادرم هم خیلی قدر پدرم را میداند ! پدرم خیلی قوی میباشد یک بار که مادرم به مسافرت رفته بود دختری را که در حال فرار بود دستگیر کرد و به خانه آورد و به من گفت که فردا صبح او را تحویل خواهد داد ! پدرم خیلی مهربان است و مرا خیلی کتک میزند ! یک بار که من با تیغ ریش تراشی پدرم سیب پوست می کندم بغلم را زدم پدرم خیلی عصبانی شد و با لقد به صورت من کوبید ! پدر من بسیار تحصیل کرده میباشد و تا دوم راهنمایی درس خوانده میباشد و پدر بزرگم همیشه به من میگوید در خاندان ترک زاده تبریزی فقط پدر تو موفق شده دبستان را تمام کند ! مادر من همیشه در حال گریه میباشد ! من فکر میکنم او از دوری پدرم اینقدر ناراحت است چون پدرم شبها تا دیروقت در کار میباشد‌ ! پدر من در درسهایم به من خیلی کمک میکند و به من خیلی دیکته میگوید و من خیلی خوشحالم که پدرم نمیتواند دیکته ای را که خودش گفته صحیح کند ! شغل پدر من آزاد است او صبح ها در باشگاه بیلیارد مشغول کردن توپ در سولاخ میباشد و شب ها با دوستانش در حال الواتی میباشد ! پدر یک فعال سیاسی است و شبها با یکی از دوستانش اعلامیه میچسبانند البته من هنوز متوجه نشده ام چرا از این اعلامیه ها روی در هر خانه ده دوازده تا میچسبانند ! البته تازگی ها پدرم از لای در می اندازد !  من همیشه دوست دارم مثل پدرم شوم و من بسیار پدرم را دوست میدارم و این بود انشاء من ...

و من هنوز می نویسم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد